مدیون زمین و شب چراغ اسمانی
بهار شکفتی با دل اینه ی من
امروز لالایی این خواب زمستانی
گو نبارد اه و افسوس بر ما
تو مسافر ی و اینجا نمی مانی
خاطرت جمع باشد از این فاصله ها
حقیقت دل است و صد پریشانی
پرچین باز دیوار چین شد و دردی نیست
ما که دیدیم خط و چین ها به پیشانی
پس کشیدی از ویرانکده که ساختی
سرنهاد بعد تو دنیا به ویرانی
بگذر از رویا که تصویری ندارد
تعبیر کابوس است اما نمی دانی
شام شیما...
برچسب : نویسنده : 6sham-e-shimaf بازدید : 201